«حل تمرين عربي نهم|درس پنجم»
الدرس الخامس
الرَّجاءُ صفحه 63
کانَتْ مَجْموعَةٌ مِنَ الْحَيَواناتِ في غابَةٍ: أَسَدٌ وَ ثَعْلَبٌ وَ ذِئْبٌ وَ غَزالَةٌ وَ کَلْبٌ وَ …
مجموعه ای از حیوانات در جنگل هستند : شیر،روباه،گرگ،آهو،سگ و ..
في يَومٍ مِنَ الَْيّامِ جاءَ سِتَّةُ صَيّادينَ وَ حَفَروا حُفرَةً عَميقَةً؛ ثُمَّ سَتَروها لِصَيدِ الْحَيَواناتِ وَ بَيعِها لِحَديقَةِ الْحَيَواناتِ. وَقَعَ الثَّعْلَبُ وَ الْغَزالَةُ فِي الْحُفرَةِ بَغتَةً؛ فَطَلَبا مُساعَدَةً؛ لٰکِنَّ الْحَيَواناتِ هَرَبْنَ؛ لَِنَّهُنَّ سَمِعْنَ مِنْ بَعيدٍ أَصواتَ الصَّيّادينَ. حاوَلَ الثَّعلَبُ وَ الْغَزالَةُ لِلنَّجاةِ.
در روزی از روزها 6 صیاد آمدند و حفره ای عمیق کندند ، سپس آن را برای شکار حیوانات و فروش آن ها به باغ وحش پوشاندند. روباه و آهو ناگهان در آن حفره افتادند. پس درخواست کمک کردند. ولی حیوانات فرار کردند چون صدای شکارچیان را از دور شنیدند. روباه و آهو برای نجات پیدا کردن تلاش کردند.
بَعدَ دَقائِق رَجَعَتْ حَمامَةٌ وَ قالَتْ لِلثَّعلَبِ:
«لا فائِدَةَ لِلْمُحاوَلَةِ. لا تَصْعَدْ. أَنتَ لا تَقْدِرُ. لَقَدْ جَرَّحْتَ بَدَنَكَ»
بعد از دقیقه هایی کبوتر برگشت و به روباه گفت: تلاش کردن هیچ فایده ای ندارد. بالا نیا . تو نمی توانی. بدنت را زخمی کردی.
وَ رَجَعَ الْکَلبُ و قالَ لِلْغَزالَةِ:
«لا رَجاءَ لِنَجاتِكِ. لا تَصْعَدي. أَنتِ لا تَقْدِرينَ. لَقَدْ جَرَّحْتِ بَدَنَكِ »
و سگ برگشت و به آهو گفت: امیدی به نجات تو نیست. بالا نیا. تو نمی توانی . بدنت را زخمی کردی.
حاوَلَ الثَّعلَبُ وَ الْغَزالَةُ الْخُروجَ مَرَّةً أُخریٰ وَلٰکِنْ بِدونِ فائدَةٍ.
روباه و آهو برای بار آخر برای خروج تلاش کردند ولی فایده ای نداشت.
يَئِسَتِ الْغَزالَةُ وَ بَقِيَتْ في مَکانِها وَلٰکِنَّ الثَّعلَبَ حاوَلَ کَثيراً.
آهو ناامید شد و در جایش باقی ماند ولی روباه بسیار تلاش کرد.
قالَتْ لَهُ الْحَمامَةُ:«أَنتَ لا تَقْدِرُ، لِمَ تُحاوِلُ؟! اِقْبَلْ مَصيرَكَ»
کبوتر به او گفت: تو نمی توانی. برای چه تلاش می کنی؟ سرنوشتت را بپذیر.
لٰکِنَّ الثَّعلَبَ خَرَجَ مِنَ الْحُفرَةِ. في ذٰلِكَ الْوَقتِ وَصَلَ هُدهُدٌ وَ قالَ:«أَنَا أَعْرِفُ هٰذَا الثَّعلَبَ؛ هوَ ثَقيلُ السَّمْعِ؛ هوَ ظَنَّ أَنَّ الْحَمامَةَ تُشَجعُِّهُ عَلَی الْخُروجِ»
ولی روباه از حفره خارج شد. در آن وقت هدهد به او رسید و گفت : من این روباه را می شناسم.او کم شنواست. او فکر کرد که کبورت او را تشویق به خارج شدن می کند.
قالَتِ الْحَيَواناتُ:«نَحنُ ظَلَمْنَا الْغَزالَةَ. عَلَينا بِمُساعَدَتِها»
حیوانات گفتند: ما به آهو ستم کردیم. باید به او کمک کنیم.
قالَتِ الْحَمامَةُ لِلْغَزالَةِ:«اُخْرُجي. أَنتِ تَقدِرينَ عَلَی الْخُروجِ بِسُهولَةٍ. لا تَيْأَسي»
کبوتر به آهو گفت: بیرون بیا. تو می توانی به راحتی خارج شوی. ناامید نشو!
حاوَلَتِ الْغَزالَةُ الْخُروجَ مَرَّةً أُخْریٰ فَخَرَجَتْ وَ فَرِحَتِ الْحَيَواناتُ.
آهو بار آخر برای خروج تلاش کرد و بیرون آمد و حیوانات خارج شدند.
مَنْ طَلَبَ شَيْئاً وَ جَدَّ، وَجَدَ،
وَ مَنْ قَرَعَ باباً وَ لَجَّ وَلَجَ.
هرکس چیزی بخواهد و بکوشد، می یابد و
هرکس دری را بکوبد و اصرار ورزد، در گشوده شود.