حل تمرین عربی نهم|درس ششم
الدرس السادس
تَغْییرُ الْحَیاةِ صفحه 77 و 78
اِبتَدَأَ الْعامُ الدِّراسيُّ الْجَديدُ وَ ذَهَبَ تَلاميذُ الْقَريَةِ إِلَی الْمَدرَسَةِ. کانَتِ الْقَریَةُ صَغیرَةً وَ جَمیلَةً.
سال تحصیلی جدید شروع شد و دانش آموزان روستا به مدرسه رفتند.آن روستا کوچک زیبا بود.
دَخَلَتِ الْمُدَرِّسَةُ فِي الصَّفِّ الرّابِعِ. کانَ الصَّفُّ مُزدَحِماً. قالَتِ الْمُدَرِّسَةُ لِلْبَنينَ:
«اِجْلِسوا عَلَی الْيَمينِ.» وَ قالَتْ لِلْبَنات:«اِجْلِسْنَ عَلَی الْيَسارِ»
معلم وارد کلاس چهارم شد. آن کلاس شلوغ بود. معلم به پسرها گفت : «در سمت راست بنشینید» و به دخترها گفت:«درسمت چپ بنشینید.»
هيَ شاهَدَتْ تِلميذَةً راسِبةًَ باِسْمِ «سارة». رسَبََتْ «سارة» عِندَها فِي السَّنَةِ الْماضیةِ؛فحََزِنتَْ وَ ذهََبتَْ لمُِشاهَدَةِ مِلفَِّها لِلِاطِّلاعِ عَلیٰ ماضيها.
او دانش آموز مردودی را به اسم «ساره» دید. «ساره» هنگامی که در سال قبل بود مردود شد. پس ناراحت شد و برای دیدن پرونده اش برای آگاه شدن از گذشته اش رفت.
في مِلَفِّ السَّنَةِ الُْولیٰ: هيَ تِلميذَةٌ جَيِّدَةٌ جِدّاً. در پرونده سال اول: او دانش آموز بسیار تلاشگری است.
تَکْتُبُ واجِباتِها جَيِّداً. هيَ نَشيطَةٌ و ذَکيَّةٌ. تکالیفاتش را خوب می نویسد. او فعال و باهوش است.
وَ في ملِفَِّ السَّنةَِ الثاّنيةَِ: هيَ تلِميذَة جيَدَِّة جِدّا.ً لکٰنِهَّا حزَينَةٌ. أمُهُّا راقدَِة فِ الْمُستَشفیٰ.
و در پرونده سال دوم: او دانش آموز بسیار کوشایی است. ولی او ناراحت است.مادرش در بیمارستان بستری است.
وَ في مِلَفِّ السَّنَةِ الثّالِثَةِ: هيَ فَقَدَتْ والِدَتَها في هٰذِەِ السَّنَةِ. هيَ حَزينَةٌ جِدّاً.
در پرونده سال سوم: او مادرش را در این سال از دست داد. او بسیار ناراحت است.
وَ في مِلَفِّ السَّنَةِ الرّابِعَةِ: هيَ تَرَکَتِ الدِّراسَةَ وَ لا تُحِبُّ الْمَدرَسَةَ وَ تَنامُ فِي الصَّفِّ.
اَلْمُدَرِّسَةُ لامتَْ نَفْسَها وَ غَيَّرَتْ طَريقَةَ تَدريسِها.
و در پرونده سال چهارم: او تحصیل و درس خواندن را ترک کرد و مدرسه را دوست ندارد و در کلاس می خوابد.
معلم خودش را سرزنش کرد و شیوه درس دادنش را تغییر داد.
بعَدَ مدَُّة في حَفْلَةِ ميلادِ المُْدَرسَِّةِ جلَبََ التلَّاميذُ هَدايا لهَا و جلَبَتَْ سارة لِمُدَرسَِّتِها هَديةَّ في وَرَقةَِ صَحيفَةٍ. کانتَِ الهْدَيةَُّ زُجاجَةَ عِطرِ أُمِّها، فيها قَليلٌ مِنَ الْعِطرِ، فَضَحِكَ التَّلاميذُ؛
بعد از مدتی در جشن تولد معلم دانش آموزان هدیه هایی را برای او آوردند و ساره هدیه ای در ورقه روزنامه ای برای معلمش آورد. آن هدیه شیشه عطر مادرش بود. در آن مقداری عطر بود پس دانش آموزان خندیدند.
فقَالتَِ المْدُرَسَِّة للِبْنَين:«لا تضَْحکَوا» و قالتَْ للِبْنَاتِ :«لا تضَحکَْنَ».
پس معلم به پران گفت : نخندید و به دختران گفت : نخندید.
اَلْمُدَرِّسَةُ عَطَّرَتْ نفَسَْها بذِلٰكَِ العِْطرْ.ِ معلم از آن عطر به خودش عطر زد.
جاءَتْ سارة عِندَ مُدَرِّسَتِها وَ قالَتْ: «رائحِتَُكِ مِثلُ رائِحَةِ أُمّي.»
ساره نزد معلمش آمد و گفت : بوی تو مانند بوی مادرم است.
شَجَّعَتِ الْمُدَرِّسَةُ سارة؛ فَصارَتْ تِلميذةً مِثاليّةً وَ بَعدَ سَنَواتٍ؛ اِسْتَلَمَتِ الْمُدَرِّسَةُ
رِسالَةً مِنْ سارة مَکْتوباً فيها: «أَنتِ أَفضَلُ مُعَلِّمَةٍ شاهَدْتُها في حَياتي. أَنتِ غَيَّرْتِ مَصيري. أَنَا الْانَ طَبيبَةٌ»
خانم معلم سار را تشویق کرد ، پس ساره دانش آموز نمونه ای شد و بعد از سال ها ، خانم معلم نامه ای از طرف ساره دریافت کرد که در آن نوشته شده بود:«تو بهترین معلمی هستی که آن را در زندگی ام دیدم. تو سرنوشتم را تغییر دادی. من حالا پزشک هستم.»
وَ بَعدَ مُدَّةٍ، اِسْتَلَمَتِ الْمُدَرِّسَةُ رِسالَةً أُخْریٰ مِنَ الطَّبيبَةِ سارة؛ طَلَبَتْ مِنْهَا الْحُضورَ
في حَفلَةِ زَواجِها وَ الْجُلوسَ في مَکانِ أُمِّ الْعَروسِ.
و بعد از مدتی خانم معلم نامه دیگری از خانم دکتر ساره دریافت کرد که از او حضور در جشن ازدواجش و نشستن در جای مادر عروس را درخواست کرد.
عِندَما حَضَرَتْ مُدَرِّسَتُها في حَفلَةِ زَواجِها؛ قالَتْ لَها سارة:
«شُکراً جَزيلاً يا سَيِّدَتي؛ أَنتِ غَيَّرْتِ حَياتي»
هنگامی که خانم معلم در جشن ازدواج او حاضر شد ، ساره به او گفت : «بسیار متشکرم ای خانم ، تو زندگی مرا تغییر دادی.»
فَقالَتْ لَهَا الْمُدَرِّسَةُ:
«لا؛ يا بِنتي، أَنتِ غَيَّرْتِ حَياتي؛ فَعَرَفْتُ کَيفَ أُدَرِّسُ.»
پس خانم معلم به او گفت :« خیر ای دخترم ، تو زندگی من را دادی ، پس فهمیدم که چگونه درس بدهم.»