حل تمرین عربی هشتم|درس چهارم
(الدرس الثالث)
اَلتَّجرِبَةُ الْجَديدَةُ صفحه 49
تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً.
کانَ فَرَسٌ صَغيرٌ مَعَ أُمِّهِ في قَريَةٍ. قالَتْ أُمُّ الْفَرَسِ لِوَلَدِها:
(اسب کوچک همراه با مادرش در روستا بود. مادر اسب به پسرش گفت:)
«نَحنُ نَعيشُ مَعَ الْنسانِ وَ نَخدِمُهُ؛ لِذا أَطلُبُ مِنْكَ حَمْلَ هٰذِهِ الْحَقيبَةِ إلَی الْقَريَةِ الْمُجاوِرَةِ.»
(ما با انسان زندگی می کنیم و به او خدمت می کنیم ، بنابراین از تو می خواهم تا این کیف را تا روستای مجاور حمل کنی)
هوَ يَحْمِلُ الْحَقيبَةَ وَ یَذْهَبُ إلَی الْقَريَةِ الْمُجاوِرَةِ.
في طَريقِهِ يُشاهِدُ نَهْراً .
(او کیف را حمل می کند و به روستای مجاور می رود. در اش نهری را مشاهده می کند.)
يَخافُ الْفَرَسُ وَ يَسْأَلُ بَقَرَةً واقِفَةً جَنْبَ النَّهرِ:
«هَلْ أَقدِرُ عَلَی الْعُبورِ»
(اسب می ترسد و به گاو کنار نهر می گوید :آیا می توانی عبور کنی؟)
اَلْبَقَرَةُ تَقولُ: «نَعَم؛ لَيسَ النَّهْرُ عَميقاً»
(گاو می گوید: بله، رودخانه (نهر) عمیق نیست.)
يَسْمَعُ سِنجابٌ کَلامَهُما وَ يَقولُ:« لا؛ أَيُّهَا الْفَرَسُ الصَّغيرُ، أَنتَ سَتَغْرَقُ فِي الْماءِ، هٰذَا النَّهرُ عَميقٌ جِدّاً. عَلَيْكَ بِالرُّجوعِ. أَ تَفْهَمُ؟»
(سنجاب سخن آن ها را می شوند و می گوید: خیر ای اسب کوچک، تو در آب غرق خواهی شد ، این رودخانه بسیار عمیق است. تو باید برگردی. آیا می فهمی؟)
وَلَدُ الْفَرَسِ يَسْمَعُ کَلامَ الْحَيَوانَينِ وَ يَقولُ في نَفْسِهِ:
فَيَرْجِعُ إلیٰ والِدَتِهِ وَ يَبْحَثُ عَنِ الْحَلِّ.
(بچه اسب کلام دو حیوان را می شوند و با خود می گوید: پس باید به پیش مادرم برگردم تا دنبال راه حل بگردد)
اَلْأُمُّ تَسْأَلُهُ: «لِماذا رَجَعْتَ؟!»
(مادر از او می پرسد: برای چه بازگشتی؟)
يَشْرَحُ الْفَرَسُ الْقِصَّةَ وَ تَسْمَعُ الْأُمُّ کَلامَهُ. اَلْأُمُّ تَسْأَلُ وَلَدَها:
«ما هوَ رَأْيُكَ؟ أَ تَقْدِرُ عَلَی الْعُبورِ أَمْ لا؟ مَنْ يَصْدُقُ؟ وَ مَنْ يَکْذِبُ؟»
اسب قصه را توضیح می دهد و مادر به سخنش گوش می دهد. مادر از پسرش می پرسد: نظر تو چیست؟ آیا می توانی عبور کنی یا نه؟ چه کسی راست می گوید ؟ و چه کسی دروغ می گوید؟)
ما أَجابَ الْفَرَسُ الصَّغيرُ عَنْ سُؤالِها … لٰکِنَّهُ قالَ بَعدَ دَقيقَتَينِ:
«اَلْبَقَرَةُ تَصْدُقُ وَ السِّنجابُ يَصْدُقُ أَيضاً. اَلْبَقَرَةُ کَبيرَةٌ وَ السِّنْجابُ صَغيرٌ. کُلٌّ مِنهُما يَقولُ رَأيَهُ. فَهِمتُ الْمَوضوعَ»
(اسب کوچک سوالش را جواب نداد ولی بعد دودقیقه گفت : گاو راست می گوید و سنجاب هم راست می گوید. گاو بزرگ و سنجاب کوچک است. هر یک از آن ها نظرش را می گوید. این موضوع را فهمیدم.)
يَفْهَمُ الْفَرَسُ الصَّغيرُ کَلامَ أُمِّهِ وَ يَذْهَبُ إلَی النَّهرِ وَ يُشاهِدُ الْبَقَرَةَ وَ السِّنجابَ مَشغولَينِ بِالْجَدَلِ.
(اسب کوچک سخن مادرش را می فهمد و به سمت رودخانه می رود و گاو و سنجا را در حال مجادله می بیند.)
اَلبَقَرَةُ:«أَنا أَصْدُقُ وَ أَنتَ تَکْذِبُ»
(گاو: من راست می گویم و تو دروغ می گویی)
اَلسِّنجابُ: «لا؛ أَنَا أَصْدُقُ وَ أَنتِ تَکْذِبينَ»
(سنجاب : نه ، من راست می گویم و تو دروغ می گویی.)
يَعْبُرُ الْفَرَسُ ذٰلِكَ النَّهرَ بِسُهولَةٍ؛ثُمَّ يَرْجِعُ وَ يَفْرَحُ لِلتَّجرِبَةِ الْجَديدَةِ.
(اسب به راحتی از رودخانه عبور می کند ، سپس باز می گردد و از تجربه جدیدش خوشحال می شود.)