حل تمرین عربی هفتم|درس نهم
الدرس التاسع
اَلْخْلاصُ فِي الْعَمَلِ صفحه 111
کانَ نَجّارٌ وَ صاحِبُ مَصنَعٍ صَديقَينِ. في يَومٍ مِنَ الَْ يّامِ، قالَ النَّجّارُ لِصاحِبِ الْمَصْنَعِ:( نجار و صاحب کارخانه دو دوست بودند. در روزی از روز ها نجار به صاحب کارخانه گفت:)
«أَنا بِحاجَةٍ إلَی التَّقاعُدِ» أَجابَ صاحِبُ الْمَصنَعِ :
( من به بازنشستگی نیاز دارم . صاحب کارخانه جواب داد.)
«وَلٰکِنَّكَ ماهِرٌ في عَمَلِكَ وَ نحنُ بِحاجةٍ إلَيكَ یا صَديقي» اَلنَّجّارُ ما قبلََِ. (ولی و در کارت موفق هستی و ما به تو نیاز داریم ای دوست من.)
لَمّا رَأیٰ صاحِبُ الْمَصْنَعِ إصْرارَهُ ؛ قَبِلَ تَقاعُدَهُ وَ طَلَبَ مِنهُْ صُنْعَ بيَتٍ خَشَبيٍّ قبَلَْ تقَاعُدِهِ کَآخِرِ عَمَلِهِ فِي الْمَصْنَعِ. (هنگامی که صاحب کارخانه اصرارش را دید، بازنشستگی اورا قبول کرد و از اون خواست تا خانه ای چوبی قبل از بازنشستگی اش به عنوان آخرین کارش در کارخانه بسازد.)
ذَهَبَ النجّارُ إلَی السّوقِ لشِِراء الْوَسائِلِ لِصُنْعِ الْبَيتِ الْخَشَبيِّ الْجَديدِ. (نجار به بازار رفت برای خرید وسائل برای ساختن خانه چوبی جدید.)هوَ اشْتَریٰ وَسائِلَ رَخیصةً وَ غَیرَ مُناسِبَةٍ وَ بَدَأَ بِالْعَمَلِ؛ لٰکِنَّهُ ما کانَ مُجِدّاً و ما کانَتْ أَخْشابُ الْبَيْتِ مَرْغوبَةً. (او وسائل ارزان و غیرمناسب خرید و شروه به کار کرد. ولی او کوشا نبود و چوب های خانه مرغوب نبود.)
بعَْدَ شَهرْيَنِْ ذهََبَ عِندَْ صاحِبِ المَْصنعَ وَ قالَ لَهُ : «هذا آخِرُ عَمَلي»
(بعد 2 ماه پیش صاحب کارخانه آمد و به او گفت : این آخرین کار من است.)
جاءَ صاحِبُ الْمَصْنَعِ وَ أَعْطاهُ مِفْتاحاً ذَهَبيّاً وَ قالَ لَهُ:
(صاحب کارخانه آمد و کلید طلایی به او داد و به او گفت)
«هذٰا مفِتْاحُ بيَتِكَ. هذٰاَ البْيَتُْ هدَيةَّ لَكَ؛ لِانََّكَ عَمِلتَْ عِندْي سَنوَاتٍ کثَيرَةً»
(این کلید خانه ات ایت . این خانه هدیه به تو ، زیرا تو سال های بسیاری پیش من کارکردی.)
نَدِمَ النَّجّارُ مِنْ عَمَلِهِ وَ قالَ في نَفْسِه:
(نجار از کارش پشیمان شد و به خود گغت:)
«يالَيْتَني صَنَعْتُ هٰذَا الْبَيْتَ جَيِّدا!»
(ای کاش این خانه را به خوبی می ساختم)
قالَ رَسولُ اللهِ (ص) : رَحِمَ اللهُ امْرَأ عَمِلَ عَمَلاً فَأتقَنَهُ.
(رسول خدا فرموده است: خدا رحمت کند کسی را که هر گاه کاری را انجام میدهد، محکم کاری میکند و با اتقان آن را انجام میدهد.)