هدیههای آسمان پنجم: کامل کنید صفحه 45
- مادر مریم فراموش کرده بود ظرف نذری همسایه را به آنها بازگرداند. استفاده از ظرف همسایه برای کارهای آشپزی در منزل بدون اجازه صاحب ظرف کار درستی نیست.
- سعید از نانوایی برگشت. نانها را درون سفره گذاشت و دوباره آنها را شمرد. برای بار سوم شمرد. اشتباه نکرده بود. نانها 11 تا بود؛ امّا او فقط پول 10 نان را داده بود. با خودش گفت: اشکالی ندارد با یک نان که چیزی نمیشود. وقتی مادر سعید حرف او را شنید گفت: نه پسرم کار اشتباهی است تو باید پول یک نان را به نانوا بدهی و از او بابت اشتباهت معذرت خواهی کنی.
- پارچههای بریده شده همسایهها، کنار چرخ خیاطی مادر برای دوختن آماده بود. سارا از پارچههای اضافی چند تکّه برداشت و به سمیه گفت: با اینها برای عروسکم لباس بدوز. سمیّه گفت: این پارچهها برای ما نیست و بدون اجازه صاحب آنها نمیشود از آنها برای عروسکهایتان لباس بدوزم.
- امروز پالتوی خود را در مدرسه گم کردم؛ همه جا را گشتم، ولی آن ررا پیدا نکردم. از اینکه بچهها بشنوند یک کلاس پنجمی لباسش را گم کرده است، خجالت میکشیدم. بزرگترهایم هم ممکن بود از شنیدن ماجرا عصبانی شوند. یک پالتو روی جا لباسی یکی از کلاها توجّهم را جلب کرد. هیچ فرقی با پالتوی من نداشت ولی مطمئن نبودم مال من باشد، آن را برداشتم و پوشیدم ولی بعدا فکر کردم شاید برای من نباشد و اگر برای من نباشد برداشتن من کار اشتباهی است.