صفحه92و93
با توجه به آموخته های درس،داستان شعر«کار و تلاش»را به نثر ساده،بنویسید.
موضوع: بخور تا توانی به بازوی خویش
روزی روزگاری سلیمان،پیامبر الهی و پادشاه ثروتمند عالم،در حال گذر از کنار جادّه ای قدیمی بود. او برای استراحت زیر سایه ی درختی توقّف نمود و مشغول تماشای طبیعتت اطراف شد و شکر خدا را به جا می آورد.اندکی گذشت و سلیمان تصمیم گرفت تا اندکی از غذاهایی را که با خود آورده میل کند.در همین حین چشمش به مورچه ی کوچکی افتاد که با سختی بسیار و مشقّت فراوان پای ملخی را به دهان گرفته بود و آن را به سمت لانه اش می کشید. مورچه برای کشیدن پای ملخ،فشار زیادی را تحمّل می کرد و با هر بادی که می وزید تعادلش را از دست می داد و پای ملخ از دهانش رها می شد.امّا دوباره با همّت فراوان پای ملخ را بر می داشت و به راهش ادامه می داد.سلیمان با دیدن این صحنه به تعجّب افتاد.او مورچه را با سایر موجوداتی که در قصرش زندگی می کردند و ایّام را به خوشی و راحتی می گذراندند و برای به دست آوردن غذا هیچ رنجی را متحمّل نمی شدند،مقایسه کرد و با این دید،شروع به گفت و گو با مورچه نمود.
سلیمان با لحنی سرزنش آمیز به مورچه گفت:«ای مورچه ی بدبخت و سیه روز!چرا برای دریافت رزق و روزی این همه سختی و مشقّت را به جان میخری؟چرا برای یک لقمه نان تا این حد خود را می آزاری؟چرا مانند سایر جانوران به جای بارکشی نمی آیی از سفره ی من رزق خود را برداری؟ این کار تو بسیار سخت و طاقت فرساست و در عین حال بسیار خطرناک است چون ممکن است مردمی که از اینجا می گذرند تو را زیر پا له کنند.»
مورچه که تا آن لحظه به شدّت مشغول تلاش برای حمل بارش بود،از حرکت ایستاد.پای ملخ را بر زمین گذاشت و رو به سلیمان کرد و با صدای رسا گفت:«ای سلیمان،برای مورچه ای چون من که تمام عمرش را با قناعت صرف کرده و با زور بازو،تلاش و غیرت خود روزی به دست آورده است،از راحتی و آسودگیِ بدون زحمت و تلاش سخن نگو. من محتاج به رزق و روزی کسی نیستم و برای بدست آوردن آذوغه ام تلاش می کنم.من همین پای ملخ ناچیز را که حاصل دست رنج و زحمت خودم است با چندین برابر غذاهای لذیذ قصر تو عوض نمی کنم. لذّت غذایی که حاصل دسترنج خودم باشد چندین برابر آن غذاهاست. پدران من از گذشته بر همین اساس زندگی کرده اند و برای بقا دست نیاز به سمت هیچ کس جز خدای یگانه دراز نکرده اند.من نیز همچون آنها آموخته ام که روزی دهنده ی اصلی خدای کریم است و جز او نباید از کسی روزی خواست.بنابراین خود برای دریافت آنچه که خداوند مقرّر کرده است دست به کار می شوم و هرگز محتاج غذای تو نیستم.مرا تنها بگذار که این شکل از تلاش و کوشش در ذات من است و هرگز به سمت تو دست نیاز دراز نخواهم کرد.»
«بخور تا توانی به بازوی خویش که سَعیَت بُوَد در ترازوی خویش»