صفحه60و61
داستان«راز گل سرخ»(بخوان و بیندیش فصل اوّل)را یک بار دیگر بخوانید و خلاصه ی آن را بنویسید،سپس نام جدیدی برای آن انتخاب کنید.
موضوغ: خداوند،آفریدگار زیبایی ها
روزی روزگاری پروانه ای زیبا در دشتی بزرگ زندگی می کرد.پروانه اگرچه بسیار زیبا بود،امّا در عین حال مغرور بود و با کارهای خودش تا حدودی سبب رنجش دیگران می شد.او هر روز صبح که از خواب بیدار میشد،روی برکه ای پرواز می کرد و بال هایش را درون آب برکه تماشا می کرد و به خود می بالید.روانه همواره زیبایی اش را به رخ دیگران می کشید.روزی پروانه های دیگر که از کارهای او اذیت می شدند از برکه خواستند که جلوی این خودنمایی ها را بگیرد.بنابراین وقتی پروانه روی برکه پرواز کرد،برکه به کمک باد در خودش موج ایجاد کرد و دیگر پروانه نتوانست بال های زیبایش را در آب ببیند.پس از آن پروانه ی مغرور به هر سمتی که می رفت،دیگر پروانه ها از او دوری می کردند.او با ناراحتی بر روی گل سرخی نشست و برخلاف همیشه،غرورش را کنار گذاشت و شروع به تعریف کردن و تحسین گل کرد.اما گل گفت:«زیبایی من بخاطر وجود گلبرگ هایم است».گلبرگ ها زیبایشان را مدیون برگ ها دانستند.برگ ها گفتند که وجود آنها بخاطر ساقه ها است و ساقه ها نیز خود را مدیون ریشه دانستند.ریشه،وابستگی خودش به زمین را اعلام کرد و زمین هم وابستگیش به خورشید را. سرانجام خورشید گفت:«زیبایی همه ی ما بخاطر وجود خداوند داناست که همه ی ما را با ویژگی های شگفت انگیزی ساخته است و همه ی ما زیبایی خود را از او می گیریم.»
از آن روز به بعد پروانه ی زیبا دیگر با غرور و تکبر رفتار نمی کرد و متوجه شده بود که دلیل زیبایی اش خداوند بزرگ است،بنابراین نباید به خود مغرور شود.