صفحه26
1-داستان درس را در یک بند خلاصه کنید و نام جدیدی برای آن انتخاب کنید.
موضوع: همراه وفادار
در زمان های قدیم پادشاهی بود که علاقه بسیاری به شکار داشت. پادشاه یک باز شکاری قوی داشت که همواره او را با خود به شکار می برد.در یکی از روزها که شاه همراه با باز و غلامانش به قصد شکار به صحرا رفته بود آهویی را دید.پادشاه به همراه باز با سرعت زیاد به دنبال آهو رفت و از غلامانش جدا شد.بعد از مدتی پادشاه برای رفع تشنگی خود را به کنار کوهی که آب زلالی قطره قطره ازآن فرو می چکید رسانید. پادشاه اسب را متوقف کرد و ظرف به دست پیاده شد تا از آن آب بنوشد.او پس از مدت طولانی بالاخره ظرف را پر کرد و همین که خواست سر بکشد باز پیاله را از دستش انداخت و آب روی زمین ریخت.این اتفاق یک بار دیگر تکرار شد و این سری پادشاه با عصبانیت باز خود را بر زمین زد و او را کشت. چندی گذشت و پادشاه متوجه شد که آن آب زهرآلود بوده است و باز به همین دلیل نمی خوئاسته که پادشاه از آن آب بنوشد.پادشاه بسیار ناراحت و پشیمان شد اما دیگر دیر شده بود.
الف)جاهای خالی را با واژه های دلخواه پر کنید.
مادر بزرگ همیشه می گفت:«اگر برای کسی کار می کنی، به رویش نیاور چون به رخ کشیدن یک جور منّت گذاری است و اگر منت بگذاری کار قشنگت تباه می شود.»
مادر بزرگ می گفت:«لازم نیست وقتی کار خوبی می کنی،داد بزنی.لازم نیست عالم و آدم را خبر کنی.» می گفت:« کار خوب مثل بوی خوب است.خودش منتشر می شود.