اَلتَّمْرينُ الثّامِنُ صفحه 133
ترجمه کنيد و نوع فعل های مشخّص شده را بنويسيد.
1. يا وَلَدي، لا تَيْأَسْ(نهی) في حَياتِكَ. أَنتَ تَقْدِرُ(مضارع). اُطْلُبْ وَ اجْتَهِدْ.(امر)
ای فرزندم، در زندگی ات ناامید نشو. تو میتوانی . بخواه و تلاش کن.
2. يا بِنتي، اِضْحَکي(امر) لِلْحَياةِ. لا تَحْزَني(نهی). أَنتِ فائِزَةٌ. سَتَنْجَحينَ(مستقبل) غَداً.
ای دخترم ،به زندگی بخند. ناراحت نشو. تو موفق هستی. فردا موفق خواهی شد.
3. انُْصُروا(امر) أَصْدِقاءَکُم وَ لا تَتْرُکوهُم(نهی) فِي الْمَشاکِلِ. فَهُم سَوفَ يسُاعِدونَکُم(مستقبل) أَيضاً.
دوستانتان را یاری کنید و آنها را در سختی ها رها نکنید. پس آن ها هم شمارا کمک خواهند کرد.
اَلتَّمْرينُ التّاسِعُ صفحه 133 و 134
با توجّه به متن زير، جمله های درست و نادرست را معلوم کنيد.
حامِدٌ وَلَدٌ ذَکيٌّ وَ هوَ فِي الْخامِسَةَ عَشْرَةَ مِنَ الْعُمرِ. هوَ يَکتُبُ واجِباتِهِ الْمَدرَسيَّةَ مَساءً. يَنهَضُ صَباحاً فِي السّاعَةِ السّادِسَةِ إِلا رُبْعاً، وَ بَعدَ الصَّلاةِ يَتَناوَلُ فَطورَەُ فِي السّاعَةِ السّادِسَةِ وَ النِّصفِ.
حامد پسر باهوشی است و در سن 15 سالگی از عمرش است. او تکالیف مدرسه اش را در عصر می نویسد. صبح ساعت یک رب به ش بیدار می شود و بعد از نماز در ساعت شش و نیم صبحانه می خورد.
في يَومٍ مِنَ الَْيّامِ، اِشْتَریٰ والِدُەُ حاسوباً لَهُ وَ سَمَحَ لَهُ بِالدُّخولِ فِي الِْنتِرنِت في أَوقاتِ الْفَراغِ. فَرِحَ حامِدٌ بِهٰذِەِ الْهَديَّةِ.
در روزی از روز ها ،پدرش رایانه ای را برای او خرید و به اجازه داد تا در اوقات فراغتش وارد اینترنت شود. حامد برای این هدیه بسیار خوشحال شد.
بَعدَ مُدَّةٍ سافَرَ والِدُەُ وَ والِدَتُهُ لِمُهِمَّةٍ إِداريَّةٍ لِمُدَّةِ يَومَينِ. قالَ حامِدٌ لَِبيهِ وَ أُمِّهِ:
« سَأَبْحَثُ بَحْثاً عِلميّاً فِي الِْنتِرنتِ.»
بعد مدتی پدرش مادرش برای ماموریت اداری به مدت 2 روز سفر کردند. حامد به پدرش و مادرش گفت: پژوهش علمی را در اینترنت جست و جو خواهم کرد.
جَلَسَ حامِدٌ خَلْفَ الْحاسوبِ وَ لَعِبَ ساعاتٍ کَثيرَةً وَ فِي الْيَومِ التّالي نَهَضَ فِي السّاعَةِ السّابِعَةِ إِ لّ رُبعاً. ما أَکَلَ الْفَطورَ وَ ما غَسَلَ وَجْهَهُ وَ خَرَجَ مِنَ الْبَيتِ وَ رَکِبَ حافِلَةَ الْمَدرَسَةِ.
حامد پشت رایانه نشست و ساعات زیادی بازی کرد و در روز بعد ساعت یک ربع به هفت بیدار شد . صبحانه نخورد و صورتش را نشست. از خانه خارج شد و سوار اتوبوس مدرسه شد.
کانَ حامِدٌ يَشعُرُ بِالنَّومِ فِي الصَّفِّ. فَجْأَةً سَمِعَ صَوتَ الْمُعَلِّمِ:
« أُريدُ مُشاهَدَةَ واجِباتِکُم.»
حامد در کلاس احساس خواب آلودگی می کند. ناگهان صدای معلم را شنید :
می خواهم تکالیفتان را مشاهده کنم.
فتَحََ حامِدٌ حَقيبتََهُ وَ فهَِمَ بأِنََّ الدَّفتَرَ ليَسَْ لَهُ بلَْ لِأخُتِهِ. ندَِمَ حامِدٌ وَ قالَ في نفَسِهِ:
«يالَيتَني کُنتُ مُنَظَّماً.»
حامد کیفش را باز کرد و فهمید که دفتر برای او نیست بلکه برای خواهرش است پس پشیمان شد و به خودش گفت: ای کاش منظم بودم.
1. اِشْتَریٰ والِدُ حامِدٍ حاسوباً لَهُ. درست
پدر حامد رایانه ای برای او خرید.
2. حامِدٌ فِي الثّانيَةَ عَشَْةَ مِنَ الْعُمرِ . نادرست
حامد در 12 سالگی از عمرش است.(12 سال دارد)
3. هوَ يَکتُبُ واجِباتِهِ الْمَدرَسيَّةَ ظُهراً . نادرست
اون تکالیف مدرسه اش را ظهر می نویسد.
٤. بَحَثَ حامدٌ عَن مَوضوعٍ رياضيٍّ فِي الانترنت . نادرست
حامد در مورد موضوع ریاضی در اینترنت جست و جو کرد.
5. سافَرَ والِدُهُ وَ والِدَتُهُ لِمُهِمَّةٍ إِداريَّةٍ لِمُدَّةِ شَهرَينِ. نادرست
پدرش و مادرش برای ماموریت اداری مهم به مدت 2 ماه سفر کردند.
إِلَی اللِّقاءِ
فِي الصَّفِّ الْعاشِِ؛
في أَمانِ اللّه؛
مَعَ السَّلامَةِ.
به امید دیدار
در کلاس دهم
خدانگهدار
به سلامت