حل تمرین عربی نهم | درس چهارم
الدرس الرابع
اَلصَّبرُ مِفتاحُ الْفَرَجِ صفحه 51
وَقَعَتْ هٰذِہِ الْحِکايَةُ قَبْلَ سَنَواتٍ بَعيدَةٍ في أَحَدِ الْبِلادِ.
این حکایت سالها پیش در یکی از کشور ها اتفاق افتاده است.
ذَهَبَ اثْناعَشَرَ طالِباً مِنْ طُلّابِ الْجامِعَةِ مَعَ أُستاذِهِم إلیٰ سَفْرَةٍ عِلْميَّةٍ لِتَهيِئَةِ أَبْحاثٍ عَنِ الْسَْماكِ؛ کانَتْ مياهُ الْبَحرِ هادِئَةً؛ فَجأَةً ظَهَرَ سَحابٌ فِي السَّماءِ؛ ثُمَّ عَصَفَتْ رياحٌ شَديدَةٌ وَ صارَ الْبَحرُ مَوّاجاً. فَأَصابَتْ سَفينَتُهُم صَخْرَةً؛ فَخافوا؛ اَلسَّفينَةُ انْکَسَرَتْ قَليلاً وَلٰکِنَّها ما غَرِقَتْ؛ عِندَما وَصَلوا إِلیٰ جَزيرَةٍ مَجهولَةٍ، فَرِحوا کَثيراً وَ شَکَروا رَبَّهُم وَ نزََلوا فيها؛ مَضیٰ يَومانِ؛ فَما وَجَدوا أَحَداً فِي الْجَزيرَةِ و ماجاءَ أَحَدٌ لِنَجاتِهِم؛ قالَ لَهُمُ الْسُتاذُ:
12 دانشجو از دانشجوهای دانشگاه همراه با استادشان به سفری علمی برای تهیه پژوهش هایی از ماهی ها رفتند. آب دریا آرام بود ؛ ناگهان ابری در آسمان پدیدار شد ؛ سپس باد شدیدی وزید و دریا مواج شد. سپس کشتی شان به صخره برخورد کرد، پس ترسید؛ کشتی اندکی شکست ولی آنها غرق نشدند. هنگامی که به جزیره ی ناشناخته ای رسیدند بسیار خوشحال شدند، پروردگارشان را شکر کردند و در آنجا پیاده شدند. دو روز گذشت. کسی را در آن جزیره پیدا نکردند و کسی برای نجاتشان نیامد ، استادشان به آن ها گفت:
«يا شَبابُ، عَلَيکُم بِالْمُحاوَلَةِ. اِسْمَعوا کَلامي وَ اعْمَلوا بِهِ کَأَنَّهُ ما حَدَثَ شَيءٌ. عَلَيْکُم بِمُواصَلَةِ أَبْحاثِکُم»
«ای جوانان ، شما باید تلاش کنید. سخنم را بشنوید و به آن عمل کنید گویی که اتفاقی نیوفتاده است. باید پژوهش هایتان را ادامه دهید.»
ثُمَّ قَسَّمَهُم إلیٰ أَربَعَةِ أَفْرِقَةٍ وَ قالَ لِلْفَريقِ الَْاوَّلِ:
«يا طُلّابُ، اِبْحَثوا عَنْ صَيْدٍ وَ اجْمَعُوا الْحَطَبَ»
سپس آن ها را به چهارگروه تقسیم کرد و به گروه اول گفت:« ای دانشجویان ، دنبال صید بگردید و هیزم جمع کنید.»
وَ قالَ لِلْفَريقِ الثّاني:
«يا طالِبانِ، اِجْلِبا بَعْضَ الْشَياءِ الضَّروريَّةِ مِنَ السَّفينَةِ»
و به گروه دوم گفت : «ای دانشجویان(مذکر) ،بعضی از چیزهای ضروری را از کشتی بیاورید.»
وَ قالَ لِلْفَريقِ الثّالِثِ:
«يا طالِباتُ، اُطْبُخْنَ طَعاماً»
و به گروه سوم گفت :«ای دانشجویان(مونث) ، غذایی را بپزید.»
وَ قالَ لِلْفَريقِ الرّابِعِ:«يا طالِبَتانِ، اِبْحَثا عَنْ مَوادَّ غِذائيَّةٍ»
و به گروه چهارم گفت:« ای دو دانشجوی دختر ، دنبال مواد غذایی بگردید.»
ثُمَّ قالَ لِلْجَميعِ: «اِصْبِروا إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ» مَضیٰ أسُْبوعٌ. في يوَمٍ مِنَ الْيَاّمِ نَزَلَ مَطَرٌ شَديدٌ وَ أَصابَتْ صاعِقَةٌ سَفينَتَهُم فَاحْتَرَقَتْ.
سپس به همه گفت :«صبر کنید قطعا خداوند با صابرین است.»
در روزی از روز ها باران شدید آمد و رعد و برق به کشتی شان برخورد کرد ، پس آتش گرفت.
قالَ الطُّلّبُ:«لا رَجاءَ لِنَجاتِنا» دانشجویان گفتند: «هیچ امیدی به نجات ما نیست.»
فَقَرَأَ الْسُتاذُ هذِەِ الْيةَ(يا أيُّه الَّذينَ آمَنوا اصْبِروا)
پس استاد این آیه را خواند:«ای کسانی که ایمان آورید ، صبر پیشه کنید.»
حَزِنَ الطُّلابُ وَ قالوا:«فَقَدْنا سَفينَتَنا.» دانش آموزان ناراحت شدند و گفتند:«کشتی مان را از دست دادیم.»
وَ بَعْدَ أَداءِ الصَّلاةِ وَ الدُّعاءِ صَرَخَ أَحَدُهُم بَغْتَةً: «اُنظُروا يا زُمَلائي. اُنظُرْنَ يا زَميلاتي. تِلْكَ سَفينَةٌ حَربيَّةٌ تَقتَرِبُ مِنّا»
و بعد از به جا آوردن نماز و دعا کردن ناگهان یکی از آن ها فریاد زد:«ای هم کلاسی هایم(مذکر) نگاه کنید . ای هم کلاسی هایم (مونث) نگاه کنید. آن کشتی جنگی نزدیک ما می شود.»
اَلسَّفينَةُ الْحَربيَّةُ اقتَرَبَتْ مِنْهُم وَ نَزَلَ مِنها جُنودٌ. فَرِحَ الطُّلّبُ وَ سَأَلُوا الْجُنودَ:
«کَيفَ وَجَدْتُم مَکانَنا»
کشتی جنگی نزدیک آن ها شد و سربازان از آن پیاده شدند. دانشجویان خوشحال شدند و از سربازان پرسیدند:«چگونه جای ما را پیدا کردید؟»
أَجابَ الْجُنودُ: «رَأَيْنا دُخاناً مِنْ بَعيدٍ. فَأَتَيْنا وَ شاهَدْناکمُ»
سربازان جواب دادند: «دودی را از دور دیدیم. پس آمدیم و شمارا دیدیم.»